سیگار...
ســـیـــگارمـــــــــــــ چــه زیبا کام میدهد او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند و من از لبــانش بوســـه ها میگیرم . چه لذتی میبرم از این رفاقت بی منت او از جان مایه میگذارد و من از عمـــــــــر
ســـیـــگارمـــــــــــــ چــه زیبا کام میدهد او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند و من از لبــانش بوســـه ها میگیرم . چه لذتی میبرم از این رفاقت بی منت او از جان مایه میگذارد و من از عمـــــــــر
خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت تو به حق تنهاییت او را در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش مگذار
....خدایا.... خیلی ها دلمو شکستن ، دیگه تحمل ندارم! شب بیا با هم بریم سراغشون... من نشونت میدم، تو ببخششون...!!!
نبار باران ، عاشقانه اش نکن بغضم را نترکان ،خاطرات را زنده نکن من و او دیگر کنار هم نیستیم او زیر چتر دیگری و من خیس خاطراتم
دستاشو مشت کـرده بود … پرسـیدم توی مشتت چـیه؟ گفت : خودتـ نگـاه کن دستاشو گرفتم و آروم باز کردم … توی دستاش چیزی نبود !!! گفتم : چیزی نیست کـه …! دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت: نبــود…!!! ولی حــالا که هست!!!!
پسرک گل فروش گل هاش توی دستش بود نشسته بود لب جدول رفتم نشستم کنارش گفتم... برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟ گفت...بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر ولی دیشب حالش بد شو و مرد... با گریه گفت... تو میخواستی گل بخری؟؟؟ گفتم بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم که باید فراموشش کنم... اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد گفت...بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت... من بدون خواهرم
دیشب با خدا دعوایم شد.با هم قهر کردیم... فکر کردم دیگر من را دوست ندارد رفتم گوشه ای نشستم. چند قطره اشک ریختم وخوابم برد. صبح که بیدار شدم.مادرم گفت: نمیدونی از دیشب تا صبح چه بارانی می امد
شیشه ای میشکند. یک نفر میپرسد:که چرا شیشه شکست؟ یک نفرمیگوید:شاید رفع بلاست. دیگری میگوید:شیشه را باد شکست. دل من سخت شکست. هیچ کس هیچ نگفت. از خودم میپرسم:ارزش قلب من از شیشه یک پنجره هم کمتر بود؟
روزگاری پیرمردی بود که از خرپف زنش هر روز به او شکایت میکرد پیرزن باور نمیکرد و میگفت بهونته. تا اینکه شبی پیرمرد خرپف زنش رو ضبط کرد و صبح منتظر ماندکه مدرک نشون بده اما زنش هیچ وقت بیدار نشد. اون صدای ضبط شده لالایی شب های پیرمردشد
يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش
خدایا کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو از جانم مرابی آنکه خودخواهم اسیر زندگی کردی خداوندا تو مسئولی خداوندا تو تنهایی و من تنها تو یکتایی و بی همتا ، و لیکن من نه یکتایم نه بی همتا فقط تنهای تنهایم
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است درست مثل همین باران … که بی سوال … فقط می بارد … آرام … شمرده شمرده … فقط می بارد … چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است قول می دهم لام تا کام حرفى نزنم فقط بگذار از دال تا میم بگویم بگذار بگویم که دوستت دارم دیگر لام تا کام حرفى نمی زنم
حس قشنگیه یکی نگرانت باشه ، یکی بترسه از اینکه یه روز از دستت بده. سعی کنه ناراحتت نکنه ، حس قشنگیه … وقتی ازش جدا میشی: اس ام اس بده عزیز دلم رسید ؟ قشنگه : یهو بغلت کنه ، یهو ... تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم ، بگه که حواسم بهت هست. حس قشنگیه ازت حمایت کنه ، وقتی حق با تو نیست … آره … دوست داشتن همیشه زیباست
آرام می آیم همانجای همیشگی ، سر همان ساعت همیشگی با همان شوق که می شناسیَش با خودم حرف می زنم ، برای خودم خاطره تعریف می کنم و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده .. امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ! و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم! و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست… و غمــت سـهم ِ مــن!
افسانه ها را رها کن.... دوری و دوستی کدام است؟!؟!؟!؟! من اگر نباشم،"دیگری"جایم را پر می کند. به همین سادگی. خیانت کرده و می گوید: کو نشانم بده؟! اخه لعنتی مگر جای بوسه می ماند!!!!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!ﻫِـــــــــــــــــﻪ ......!ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند